تو نیستی و زمان میرود به آرامی

ز جسمها همه جان میرود به آرامی

 

اگر چه یاد تو پر کرد لحظه های زمان را

ولی عبور زمان میرود به آرامی

 

سکوت سرد و غم افزای فرقتت ای گل

چو ابرهای خزان میرود به آرامی

 

در انتظار نگاهت توان و تاب و رمق

ز جان خسته دلان میرود به آرامی

 

غم غروب تو سرد است و همچو کوه یخی

بروی آب روان میرود به آرامی

 

خطوط ریل قطار زمانه گشت خراب

قطار شب به گمان میرود به آرامی

 

کژی و رخوت و سستی است در غیاب رخت

و دستها به دهان میرود به آرامی

 

عبور ثانیه ها کند و هم نفس گیر است

زمانه لنگ زنان میرود به آرامی

 

تمام ورد زبانم شبانه روز این است

تو نیستی و زمان میرود به آرامی