برای گرفتگی رگها

www.FunShad.com | بزرگترین سایت تفریح و سرگرمی ایرانیان

عصاره ی سیر و لیمو ترش

1 - مصرف عصاره :
اگر دچار رسوب گرفتگی در رگهای بدن شده ، نیازی به عمل قلب باز وجود ندارد . زیرا گرفتگی رگها پس از این ، شما را آزار نخواهد داد . فقط کافی است ، روزی نصف استکان معادل 30 CC از این شربت غلیظ و طبیعی میل نمایید ؛ تا به کلی برطرف گردد .

2 - طرز تهیه :
تعداد 30 حبه ی سیر را پوست گرفته همراه با 5 عدد لیموترش ( شیرازی ) با پوست که قبلا هسته های آن را گرفته اید ، در هم زن ( میکسر ) بریزید . پس از آن که همه ی محتویات در میکسر له شد با یک لیتر آب مخلوط نموده و بجوشانید ( نکته ی مهم : فقط و فقط ، یک بار جوش بخورد ) .
پس از سرد شدن ، آن را از صافی رد نموده و محتویات را داخل یک شیشه بریزید و در یخچال نگهداری کنید .

3 - مصرف :
همانطور که قبلا نیز گفته شد ، روزانه نصف استکان ( معادل 30 CC ) از این مایع به اختیار خود تان قبل یا بعد از غذاهای اصلی میل نمایید . پس از سپری شدن سه ( 3 ) هفته از مصرف مداوم این عصاره ی طبیعی ، احساس جوانی و شادابی در تمام وجود بدنتان قابل لمس است . تمامی گرفتگی های رگ های بدن و سایر عوارض آنها به عنوان مثال دید کم و سنگینی گوش به حالت عادی خود باز خواهد گشت .

به یاد داشته باشید ؛ بعد از مصرف یک دوره ی سه هفته ای ، شما باید هشت ( 8 ) روز استراحت کرده و سپس دومین دوره ی مصرف سه هفته ای را اجرا کنید . به این ترتیب یک موفقیت موثر ایجاد می شود . این دوره ی درمان ، ارزان ، موثر و بی ضرر را می بایست هر ساله تکرار کرد .

4 - بوی سیر :
با خوردن این مایع ، هیچ کس بوی نامطلوب سیر را حس نخواهد کرد ( امتحان کنید ) .

5 - خواص شربت :
نیروهای شفا بخش سیر و لیموترش ، کاملا خود را پس از مصرف این مایع ، نشان می دهند . افرادی بوده و رگ های آنها رسوب گرفتگی دارد و یا این که مشکل ( LDL ) که مبتلا به کلسترل بد چربی خون دارند ، می توانند ؛ شبها بدون پریشانی خاطر خواب راحت و آسوده ای داشته باشند . به فعالیت های بدنی ، ورزش پرداخته ، زیرا انسداد رگهای آنها ، ازبین رفته است .
همچنین مصرف این عصاره را برای کسانی که سایش دندان ( دندان کروچه ) داشته و یا جرم دندان دارند ، مفید است . در آخر توصیه می کنیم برای اینکه سیر را پوست بکنید ، در کاسه ای آب ریخته و پس از آن پوست سیر را به راحتی از آن جدا کنید .

منبع : اینجا

20 شهریورماه

امروز ۲۰ شهریور سالروز تولد یک عزیز هست

شاید راضی نباشه اسمشو ببرم  ولی خاطرش برام خیلی عزیزه  خیلی

ازهمینجا تولدشو بهش تبریک میگم

کسیکه وجودش برام آرامش بود و امید

دیدنش برام مایه دلگرمی بود و نشاط

اگر گذرش به اینجاافتاد بدونه که:

یک دنیا برام عزیز و دوسداشتنیه و هیچگاه فراموش نخواهد شد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امیدوارم زندگی همیشه بر وفق مرادت باشه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

الان نوشت: برای بعضی ازبیننده ها سوآل و گاها سو تفاهم شدکه

این شخص کیه؟

این شخص معلم دوران راهنمایی منه

قبلا بمناسبت روز معلم ازشون تقدیر کردم

بعضیهارو باد .... گرفته بدون اینکه هویت صنفی خودشونو مدنظربگیرن

هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک

گرم تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــویی سپراز دشمنان ندارم باک

 

اگرتو زخم زنی به که دیگری مرحم

وگر تو زهر دهی به ، که دیگری تریاک

 

بچشم خلق عزیز جهان شود حافظ

که بر در تو نهد خاک مسکنت بر خاک

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.نوشت: این پست مخاطب خاص داره اگرببینه و بفهمه

ب.نوشت: اصلاطرف باوجوداینکه اهل سوادواینجورچیزاست اصلاازرایانه ونت و...چیزی سردرنمیآره ...شایددیگران بعرض مبارکشون برسونندواینجاست که ارزش بادمجون دورقابچین ها  برمامشخص میشه

آ.نوشت: خودش یه بار بمن گفت میتونی بری تو اینترنتها بگردی و با کارد رایانه من .....بقیه اش خصوصیه قهرمان داستان توهمین جمله هست

و

خ.نوشت: وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتیکه

 داری سقوط میکنی از کنار همین آدمها رد میشی

قرار نبود...

قرار نبوده تا نم باران زد، دست‌پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم.

قرار نبوده اینقدر دور شویم و مصنوعی. ناخن‌های مصنوعی، دندانهای مصنوعی، خنده‌های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه‌های مصنوعی.

هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این‌چنین با بغل دستی‌های‌مان در رقابت‌های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم بهتر هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید بدانم راه تعالی بشری از دانشگاه‌ها و مدرک‌های ما رد بشود … باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نیلبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند

قرار نبوده این ‌همه در محاصره‌ی سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا،

قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی‌شک این همه کامپیوتر و پشت‌های غوزکرده‌‌ی آدمهای ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده؛

تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟… کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست… این چشم‌ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.

قرار نبوده خروسها دیگر به هیچ‌کار نیایند و ساعت‌های دیجیتال به‌جایشان صبح‌خوانی کنند. آواز جیرجیرک‌های شب‌نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و اینطور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.

من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه‌‌ی دار و ندار زندگی‌مان، همه‌ی دغدغه‌ی زنده بودن‌مان.

قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.

قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره‌ها نخوابیده باشیم.

قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا علیه خورشید عالم‌تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم.

قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پای‌مان یک‌بار هم بی‌واسطه‌ی کفش لاستیکی/چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.

قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه‌ی سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم.

چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین‌قدر می‌دانم که این‌همه “قرار نبوده”‌ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی‌مان را آشفته‌ و سردرگم کرده…آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سردر نمی‌آوریم چرا

منبع : این وبلاگ