کلاس سوم ابتدایی بودم
طبق معمول معلم ما ستار محمودی بود
ایام مصادف بود با ماه محرم
طبق معمول شبها همه ما بچه ها میرفتیم مسجد محله(روستای کندلو) و بسهم خودمون هم عزاداری و سینه زنی میکردیم و هم از فرصت استفاده کرده کلی در فضای خوف انگیز و تاریک اطراف مسجد قایم باشک بازی میکردیم
اینکه میگم خوف انگیز از این جهت بود که هنوز روستای مااز نعمت روشنایی برق برخوردار نبود
و اطراف مسجد تاریک و وحشتناک بود
بگذریم
آقای ستار محمودی یکروز منو خواست و از من سوآل کرد آیا شما شبها به مسجد میرید؟
ومن با شوقی وافر گفتم: بله میریم و من نوحه هم میخونم(بخیال اینکه منو تشویقم کنه)
معلم چهره در هم کشید و بالحنی اعتراض آمیز و عصبانی گفت: غلط میکنید میرید مسجد مگر شما درس و مشق ندارید؟؟
بعد بمن گفت چون تو نوحه خونی برو ولی اسم تمام بچه هاییکه شب میآن مسجد رو بنویس و فردا بمن بده
ماموریت سختی بود
فردا آقای معلم منو بدفتر احضار فرمودند و لیست رو ازمن خواستند
ومن دروغی بسیار بزرگ تحویل آقای معلم دادم و گفتم: هیچکس مسجد نبود
غافل از اینکه آقای معلم شخص دیگری رو هم مامور کرده بود خانم ....که نمیخوام اسمشو ببرم
اون دختر خانم اومد و همه رشته های منو پنبه کرد و من شدم و آقای معلم
ایشان منو بحیاط مدرسه بردند و تادر توانشان بود کتکم زدند
بعد بمن گفتند ازفردااگر دروغ بگی داغت میکنم
حالا من بودم و لو دادن بچه ها و کتک آقای معلم و....
مجبور شدم فردالیستی تهیه کنم فقط مد نظر داشتم که از هر خانواده اسم یک نفر رو بنویسم
بنوبت
چند روزی گذشت و بچه ها روز کتک میخوردند که چرا شب به مسجد میرفتند
عجب معلمی بود!!! خب بچه ها کجا میرفتن؟؟ وقتی اهل منزل همه میرفتن مسجد؟ بچه های خردسال
در آن خانه های قدیمی در فصل زمستان در هوای سرد کوهستان .... باید چکارمیکردند
یادش بخیر
پسر عموی شهید من که خیلی منو دوست داشت و مشوق من برای اجرای مداحی بود خیلی هم مرد قاطع و بقول خودمونیها سیاستی بود
درعین حالیکه زیاد دوستش داشتیم زیاد هم ازش میترسیدیم
دخترخانمشون که الان از دبیران موفق هستند یک شب منزل ماندند و هرچه ایشان اصرار کرد که چرا مسجد نمیآیید ایشان چیزی نگفت
بالاخره براثر اصرار زیاد گفت که: محمود اسم مارو مینویسه و میده به معلم و...
پسرعمو منو صدا زد وقتی نگاش کردم فقط اخمی کرد و گفت: محمـــــــــــــود راست میگن؟؟؟
همین
دیگه هیچی نگفت
ومن لیست رو پاره کردم و تمام شب را بادلهره و اضطراب به صبح رسانیدم که فردا چه خواهد شد
اگر معلم از من لیست بخواهد چه کنم؟...
و خوشبختانه گویا معلم دیگر.... سراغی نگرفت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ . ن : 1- چرا معلم همچه خواسته ای داشت؟؟؟!!!!
2-پسر عموی من چرا فقط به یک برخورد بامن بسنده کرد؟ چرا بفکرشون نرسید برن و با معلم صحبت کنند؟؟!!!!
3-چه کشیدیم از دست معلمین عزیزمان....