ادامه مطلب را بخوانيد
+ نوشته شده در سه شنبه سی ام مهر ۱۳۸۷ ساعت 11:4 توسط محمودکندلویی لاریجانی
|
مولانا شر فالدین دامغانی بر در مسجدی میگذشت. خادم مسجد سگی را در مسجد پیچیده بود و میزد. سگ فریاد می كرد. مولانا در مسجد بگشاد سگ بدر جست. خادم با مولانا عتاب كرد. مولانا گفت: ای یار معذور دار كه سگ عقل ندارد. از بی عقلی در مسجد می آید. ما كه عقل داریم هرگز ما را در مسجد می بینید؟(پی ام.ازطرف مومنی ناشناس)